نميخوام بگم که قدر يه دنيا دوستت دارم..♥..
چون دنيا يه روز تموم ميشه. .♥..
نميخوام بگم که مثل گلي. .♥..
چون گل هم يه روز پژمرده ميشه. ♥..
نميخوام بگم که سياهي چشمات مثل شبهاي پر ستاره اس. ♥..
چون شب هم بالاخره تموم ميشه.. ♥.
نميخوام بگم که مثل اب پاک و زلالي. ♥..
چون اب که هميشه پاک نميمونه
نميخوام بگم که قدر يه دنيا دوستت دارم..♥..
چون دنيا يه روز تموم ميشه. .♥..
نميخوام بگم که مثل گلي. .♥..
چون گل هم يه روز پژمرده ميشه. ♥..
نميخوام بگم که سياهي چشمات مثل شبهاي پر ستاره اس. ♥..
چون شب هم بالاخره تموم ميشه.. ♥.
نميخوام بگم که مثل اب پاک و زلالي. ♥..
چون اب که هميشه پاک نميمونه
نميخوام بگم که قدر يه دنيا دوستت دارم..♥..
چون دنيا يه روز تموم ميشه. .♥..
نميخوام بگم که مثل گلي. .♥..
چون گل هم يه روز پژمرده ميشه. ♥..
نميخوام بگم که سياهي چشمات مثل شبهاي پر ستاره اس. ♥..
چون شب هم بالاخره تموم ميشه.. ♥.
نميخوام بگم که مثل اب پاک و زلالي. ♥..
چون اب که هميشه پاک نميمونه
نميخوام بگم که قدر يه دنيا دوستت دارم..♥..
چون دنيا يه روز تموم ميشه. .♥..
نميخوام بگم که مثل گلي. .♥..
چون گل هم يه روز پژمرده ميشه. ♥..
نميخوام بگم که سياهي چشمات مثل شبهاي پر ستاره اس. ♥..
چون شب هم بالاخره تموم ميشه.. ♥.
نميخوام بگم که مثل اب پاک و زلالي. ♥..
چون اب که هميشه پاک نميمونه
به من خنديدي و نميدانستي كه من به چه دلهره سيب را از
ما خود بد كرديم ، گناه از دل نيست، ما در خود پنهانيم ، درخويشتن
تو نمي دوني من چي كشيدم وقتي كه گفتي تو رو نمي خوام
باور ندارم كه ديگه نيستي حالا تو رفتي من اينجا تنهام
يه شوخي بودو يه قصه تلخ وقتي كه گفتي تو رو نمي خوام
خيال مي كردم مي خواي بترسم شايد هنوزم باور نكردم
چشماي گريون دستاي خسته دوري چشمات من و شكسته
رنگ اون چشات چشماي سيات زنجير دلت دستام و بسته
شايد يه حسود چشممون زده بگو كي ما رو تنهايي ديده
ولي مي دونم تو آسمونم قصه ما رو يكي شنـيـــــــــــــده
تو باور نكن هر كي بهب گفت پيشت مي مونم پيشت مي مونم
باور ندارم كه ديگه نيستي تا ته دنيا از تو مي خونم
چشماي گريون دستاي خسته دوري چشمات من و شكسته
رنگ اون چشات چشماي سيات زنجير دلت دستام و بسته
تو نمي دوني من چي كشيد وقتي كه گفتي تو رو نمي خوام
باور ندارم كه ديگه نيستي حالا تو رفتي من اينجا تنهام
يه شوخي بودو يه قصه تلخ وقتي كه گفتي تو رو نمي خوام
خيال مي كردم مي خواي بترسم شايد هنوزم باور نكردم
چشماي گريون دستاي خسته دوري چشمات من و شكسته
رنگ اون چشات چشماي سيات زنجير دلت دستام و بسته
شايد يه حسود چشممون زده بگو كي ما رو تنهايي ديده
ولي مي دونم تو آسمونم قصه ما رو يكي شنيـــــــــــــــــــــــــده
به من خنديدي و نميدانستي كه من به چه دلهره سيب را از باغ همسايه دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيمن و تو تنها ترين آفريده ها هستيم بي اختيار از خود توي يه گرداب بزرگ.
دنيا بي رحم نيست اين ماييم كه به هم اعتماد نداريم ، نگاهامون سرده و كلاممون دروغين اما شيرين . شيريني كه ازش لذت مي بريم اما زود گذرو فنا پذير .
آنگاه سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك......
در گوش من ارام ارام خش خش گام تو تكرار كنان ميدهحتي اگه عاشق نيستيم لااقل سعي كنيم عشق رو حس كنيم تو تك تك لحظه هاي زندگيموند ازارم
و من انديشه كنان غرق اين پندارم حتي اگه عاشق نيستيم لااقلحتي اگه عاشق نيستيم لااقل سعي كنيم عشق رو حس كنيم تو تك تك لحظه هاي زندگ
يمون سعي كنيم عشق رو حس كنيم تو تك تك لحظه هاي زندگيمون
كه چرا خانه كوچك ما
سيب نداشت..............
سيب نداشت.............. باغ همسايه دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب الوده به من كرد
به من خنديدي و نميدانستي كه م
ن به چه دلهره سيب را از باغ همسايه دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
عشـــــــــــــــــق، تنها دردی است که بیماربدنبال علاج نیست،
زیرا درد عـشــــــــــــــــــق برایش مطلوبتراز سلامتی است.
)))))))
عشـــــــــــــق، تنها مهمانی است که بدون دعوت وارد میشود
کافیست درخانه قلب را بازبگذارید.
از منزل کفر تا به دین یک نفس است
وز عالم شک تا به یقین یک نفس است
ایـن یـک نفس عـزیز را خـوش مـیدار
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است
سيب را دست تو ديدبه من می گفت : آنقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیر می میرم ......
باورم نمی شد .....
فقط برای یک امتحان ساده به او گفتم بمیر ...!
سالهاست که در تنهایی پژمرده ام . کاش امتحانش نمی کردم
غضب الوده به من كرد
احساس زیبا ssss |
وقتی سرت رو روی شونه های کسی میگذاری که دوستش داری
بزرگترین آرامش دنیا رو توی خودت احساس میکنی و
وقتی کسی که دوستش داری سرش رو روی شانه هات میگذاره
احساس میکنی قوی ترین موجود جهانی
|
آنگاه سيب دندان;به خاك......
وتو رفمخرث هس تي و هنوز سالهاستمخمخ
در گوش من ارام ارام خش خش
دلنوشتههاي باراني |
در روياهايم برايت احترام قائلم روزي که آمدي، آنقدر خوب بودي که براي دل بستن به تو دليل نخواستم. وقتي دستت را به نشانه دوستي به سويم دراز کردي، در دل سپردن به تو ترديد نکردم. تو را همنفس خطاب کردم و با تو سرود زندگي خواندم. وقتي به تن پژمردهام آب دادي، با بهار خاطرههاي قشنگ تو، شکوفه دادم. تابستان را با تو پاييز کردم و پاييز را با تو به زمستان رساندم. در سرماي دلخراش زمستان زير بارش برف و باران يک لحظه از نغمه لبهايت غافل نشدم و زير چتر نگاه تو پناه گرفتم. �و چتر بهانهاي بود در زير باران تا عشق شکل بگيرد در ميانمان�... |
گام تو تكرار كنان ميدهد ازارم
تو تماشاگه خلقی و من از باده ی شوق مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست
تو از شهر غریب بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشتای دور و جاده های پر غبار
برای هم صدایی هم زبونی اومدی
تا از راه میرسی پر از گرد و غبار
تموم انتظار میاد همرات بهار
چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت
چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت)2
غریب اشنا دوست دارم بیا
منو همرات ببر به شهر قصه ها
(می شینم می شمرم روزا و لحظه ها)
بگیر دست منو تو اون دستات
(تا برگردی بیای بازم اینجا)
چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تو من ازادم
***
تو از کدوم قصه
اگه عشق من تو نیستی چرا می لرزه تنم؟چرا از نبودنت خیلی ساده میشکنم؟
من تموم قصه هام قصه توست
اگه غمگینه اون ازغصه توست
یه دفعه مثل یه آهو توی صحراها رمیدی
بس که چشم تو قشنگ بود گله گرگ رو ندیدی
دل نبود توی دلم تورو گرگا نبینن
اونا با دندون تیز به کمینت نشینن
الهی من فدای تو چه کار کنم برای تو
اگه تو این بیابونا خاری بره به پای تو
یه دفعه مثل پرنده قفس عشقو شکستی
پر زدی تو آسمونا رفتی اون دورا نشستی
دل نبود توی دلم گم نشی تو کوچه باغا
غروبا که تاریکه نریزن سرت کلاغا
نخوره سنگی به بالت
پرت نشه فکرو خیالت
من تموم قصه هام قصه توست
اگه غمگینه اون از غصه توست
یه دفعه مثل یه گل رفتی تو دست خزون
سیل بارون و تگرگ میومد از آسمون
بردمت تو گلخونه که نریزه رو سرت
که یه وقت خیس نشه یخ کنه بال و پرت
نشکنی زیر تگرگ نریزه از توی برگ
من تموم قصه هام قصه توست
یه دفه مثل یه شمع داشتی خاموش میشدی
اگه پروانه نبود تو فراموش میشدی
آره پروانه شدم که پرام سوخته شه
تا آتیش دل تو به دلم دوخته شه
که بسوزه پرو بالم که راحت شه خیالم
دارم از تو مینویسم تو که غم داره نگات
اگه دوست داشتی بگو تا بازم بگم برات
اونقده میگم تا خسته شم
با عشق تو شکسته شم
***
تو تماشاگه خلقی و من از باده ی شوق مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست
تو از شهر غریب بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشتای دور و جاده های پر غبار
برای هم صدایی هم زبونی اومدی
تا از راه میرسی پر از گرد و غبار
تموم انتظار میاد همرات بهار
چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت
چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت)2
غریب اشنا دوست دارم بیا
منو همرات ببر به شهر قصه ها
(می شینم می شمرم روزا و لحظه ها)
بگیر دست منو تو اون دستات
(تا برگردی بیای بازم اینجا)
چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تو من ازادم
***
تو از کدوم قصه
اگه عشق من تو نیستی چرا می لرزه تنم؟چرا از نبودنت خیلی ساده میشکنم؟
من تموم قصه هام قصه توست
اگه غمگینه اون ازغصه توست
یه دفعه مثل یه آهو توی صحراها رمیدی
بس که چشم تو قشنگ بود گله گرگ رو ندیدی
دل نبود توی دلم تورو گرگا نبینن
اونا با دندون تیز به کمینت نشینن
الهی من فدای تو چه کار کنم برای تو
اگه تو این بیابونا خاری بره به پای تو
یه دفعه مثل پرنده قفس عشقو شکستی
پر زدی تو آسمونا رفتی اون دورا نشستی
دل نبود توی دلم گم نشی تو کوچه باغا
غروبا که تاریکه نریزن سرت کلاغا
نخوره سنگی به بالت
پرت نشه فکرو خیالت
من تموم قصه هام قصه توست
اگه غمگینه اون از غصه توست
یه دفعه مثل یه گل رفتی تو دست خزون
سیل بارون و تگرگ میومد از آسمون
بردمت تو گلخونه که نریزه رو سرت
که یه وقت خیس نشه یخ کنه بال و پرت
نشکنی زیر تگرگ نریزه از توی برگ
من تموم قصه هام قصه توست
یه دفه مثل یه شمع داشتی خاموش میشدی
اگه پروانه نبود تو فراموش میشدی
آره پروانه شدم که پرام سوخته شه
تا آتیش دل تو به دلم دوخته شه
که بسوزه پرو بالم که راحت شه خیالم
دارم از تو مینویسم تو که غم داره نگات
اگه دوست داشتی بگو تا بازم بگم برات
اونقده میگم تا خسته شم
با عشق تو شکسته شم
***
به نام نوازنده ی گیتار عشق
اگه تو رو دوستت دارم خیلی زیاد من و ببخش
اگه تویی اونکه فقط دلم می خواد من و ببخش
من و ببخش اگه شبا ستاره ها رو میشمرم
من و ببخش اگه بهت خیلی میگم دوستت دارم
من و ببخش اگه برات سبد سبد گل می چینم
من و ببخش اگه شبا فقط تو رو خواب میبینم
اگه تو رو دوستت دارم خیلی زیاد من و ببخش
اگه تویی اونکه فقط دلم می خواد من و ببخش
من و ببخش اگه واسه چشمای تو خیلی کَمَم
تو یه فرشته ای و من اگه فقط یه آدمم
من و ببخش اگه برات می میرم و زنده میشم
اگه با دیوونِگیام پیش تو شرمنده میشم
من و ببخش اگه همش میسپرمت دست خدا
اگه پیش غریبه ها یه جای تو میگم شما
من رو ببخش من نمی خوام تو رو به ماه نشون بدم
نشونیت و نه به ماه و نه دست آسمون بدم
من و ببخش اگه می خوام تو رو فقط واسه خودم
ببخش اگه کَمَم ولی زیادی عاشقت شدم
اگه تو رو دوستت دارم خیلی زیاد من و ببخش
اگه تویی اونکه فقط دلم می خواد من و ببخش
|
دل گیر |
|
چنان از زندگی دل سرد و دل گیرم
که روزی مرگ خود را جشن گیرم |
گفت : می خوام برات یه یادگاری بنویسم .
گفتم:کجا ؟
گفت : رو قلبت .
گفتم مگه می تونی ؟
گفت : آره سخت نیست ، آسونه.
گفتم باشه .بنویس تا همیشه یادگاری بمونه.
یه خنجر برداشت .
گفتم این چیه ؟
گفت : سیسسسسس.
ساکت شدم .
گفتم : بنویس دیگه ، چرا معطلی .
خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت .
دوست دارم دیوونه.
اون رفته ، خیلی وقته ، کجا ؟ نمی دونم .
اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده.
دوست دارم دیوونه .
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
. بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند
خسته ام از این دنیای به ظاهر زیبا
از این مردم که به ظاهر صادق و با وفا اند
خسته ام از دوری , از درد انتظار از این بیماری نا علاج
خسته ام از این همه دروغ و نیرنگ ... خسته ام
آری پروردگارا از این دنیا خسته ام از آدم هایش
از دروغ هایش از نیرنگ هایش خسته ام
پس کو صداقت و محبت چرا اندکی محبت
در میان دل مردم نیست همش نیرنگ پیداست
دیگر دست محبتی در میان مردم نیست
دیگر عشقی پاک و مقدس در میان مردم نیست
سفره ی دل مردم همش دروغ است
به ظاهر پاک و صادقانه
زنده بودنم را جشن میگیرم
با لمس انگشتان سرنوشت
و بوسه های شیرین باد
پوست می اندازم
...
بزرگ شده ام
...
آن روزها گذشت
و من دیگر نمی خواهم از بهاری حرف بزنم که ابتدای ویرانی و درد بود
و آغوشی که همیشه برای خستگی هایم تنگ بود
آن روزها گذشت
و عشق
مثل یک ظرف استفراغ
از کنار لثه های شهوانی منتظر ، به پیشگاه خلسهء اتمام می رود
دردهایم را عاشقانه در آغوش میکشم
پیشانی سرد شکست هایم را آرام میبوسم
پاهايم را بر سنگفرش خيابان ميكشم
ديگر نميشود
نمی شود زير این آسمان تار
دستهایم را در جيب هایت فرو بری
و برایم آواز بخوانی
....
....
میخواهم رویای سیب ها را بخوابم
و دور شوم از هیاهوی این گورستان
فوووووو
وووو
ت
.
.
شمعها را فوت میکنم
.
.
نه سایه ها ماندنی ست
و نه شمع ها
..
.
نووووووو
ووو
ش
.
آخرین جرعه را مینوشم
در سکوت تلخ ثانیه ها
خاطرات ترك خورده ات را چال ميكنم
بی زدن پلکی
به یادهایت چشم دوخته ام
به یاد تو
که با سوزش مرگباری
برای همیشه
از شکاف سینه ام
به یغما میرود
......
....
...
می خندم
تلخ تر از همیشه
بخاطر حقیقت
که می بینم اش
بهتر از همیشه !
...
..